دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

دریافت کد خداحافظی

دریافت کد خداحافظی

اینجا همه چی در همه
نوشته شده در تاریخ 87/6/7 ساعت 2:54 ع توسط AHMAD TNT


ترا می خواهم و دانم که هرگز

 

به کام دل در آغوشت نگیرم

 

توئی آن آسمان صاف و روشن

 

من این کنج قفس، مرغی اسیرم

روز شصتم ، چشمانم باز مثل بند رخت، آویخته به دست‌گیره‌ی در، رویش جوراب‌های تردید و شک آویزان، خشک خشک، نه صدایی، نه پیچشی، سکوت و سکون .

دل آدم گاهی وقت‌ها می‌گیرد. بهانه را بدجور پیله می‌کند، از آن پیله‌هایی که معلوم نیست به پروانه شدن بینجامد یا به پوچ شدن اما امروز روز شصتم است.

چشم‌هایم به در خشک می‌شود. دوباره باید خیسشان کنم. چشم اگر زیاد خشک شود می‌شکند. اشک‌هایم می‌چکد. چشم‌هایم خیس می‌شود، دوباره می‌چسبانمشان به در. چشم خیس راحت‌تر از چشم خشک به در می‌چسبد؛ مثل تمبرهایی که هر روز می‌چسبانمشان به پشت نامه‌های سفید، خیس خیس. نامه‌ها پرواز می‌کنند؛ مثل کبوتر و بر می‌گردند به خانه، سفید سفید؛ مثل کبوتر…

امروز روز شصتم است اما من هنوز انتظار دیدنت را میکشم . حسی غریب در وجودم تو را فریاد میکشد و دلی روشن از این که فردا تو را میبینم وجودم می کاود.

اگر آمدی و خواب بودم، بیدارم نکن! می‌ترسم حضورت باورم نشود. برو، فقط حضورت را تازه کن. غبار آینه را بردار، دستگیره در را نوازش کن و دستی بر سر شمعدانی‌ها بکش. بعد بی‌صدا برو، بگذار از فردا دوباره شصت روز منتظر باشم. شصت روز دیگر  عاشق تر  باشم. یشصت روز دیگر شعر بگویم و یشصت روز دیگر در خیالت و رویای با تو بودن زندگی کنم .

 

رفتنت را با هزاران ذکر هرگز باور کردم

ندیدنت را با تنهایی هایم در هم آمیختم و به غربت رسیدم ...

طعم شیرین خنده هایت را در رویا می چشیدم ...

اما ...رفنتنت بهر چه بود که حالا باز گشته ای ؟

من چگونه میتوانم به چشمان رویا آلودم صداقت دیدنت را ابراز کنم؟

قلبم ،عمرم و چشمانم به دیدن تو در رویا عادت کرده اند ...

رویای من ....

 

   

سکوت لحظه های سردم را تنها ترنم نوای تو میتوانست بشکند...

همه لحظه های گرمم و تمامی سکوتهای سردم را به تو مدیونم...

با شکستن حباب آرزوهایم قفلی را بر دروازه قلبم کوبیده ای ...

قفلی که تنها با نگاه تو میتوانست دوباره گشایش یابد ...

حال دروازه قلبم را گشوده ام اما ...

اما چه کسی توان رویارویی با قلب شکسته و پاره پاره ام را داراست ؟

 

گذر زمان را با تو کامل حس کرده ام ، از کودکی با گذر زمان آشنا بودم اما لحظه را با تو شناخته ام...و حالا هر لحظه به لحظات اموخته هایم فکر میکنم ....

     

می خواهم برایت مرهمی باشم ! ... برای آن نگاه خسته ای که می دانم ،... امیدش به لبخندی ست ! می خواهم برایت لبخند باشم ! ... برای آن دلی که از امید ، خالی ست ! می خواهم دست هایت را در دست های آسمان بگذارم ... تا باور کنی آسمان هم ، برای تو آغوش می گشاید ! من تو را مرهمی خواهم بود ، گرچه ... دلــــــــــی دارم ... که نیازمند یک مرهم است !

 

 

بیهوده مکن عمر گران صرف رفیقان ، عمر صرف کسی کن که دلش جان تو باشد ، امروز کسی محرم اسرار کسی نیست ، ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست .

 

عشق را دوسیت دارم
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد بهت قول نمیدم که می خندومت ولی می تونم باهات گریه کنم اگه یه روز نخواستی به حرفهام گوش بدی خبرم کن........قول می دم که خیلی ساکت باشم اگه یه روز خواستی در بری بازم خبرم کن......قول نمی دم که ازت بخوام وایسی اما میتونم باهات بدوم اما............ .........اگه یه روز سراغم رو گرفتیو خبری نشد..........سریع به دیدنم بیا حتمآ بهت احتیاج دارم

 

در این شهر صدای پای مردمی است که همچنان که تورا می بوسند طناب دار تورا می بافند (مردمی که صادقانه دروغ میگویند)

 

ه خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هیچ کس. پرسید پس به خاطر چه زنده هستی؟ با اینکه دلم فریاد میزد "به خاطر تو" با یک بغض غمگین گفتم به خاطر هیچ چیز. ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است.

 

 

نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی

 

هیچوقت کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست نده همیشه سعی کن غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی

 

فقط موجهای دریا هستند که عاشقن آره فقط اونا هستن با اینکه میدونن اگر برسن به ساحل میمیرن بازم بیقرار رسیدن

 

من می خوام کبوتر دل تو رو اسیر کنم/ این دل تشنه رو از چشمه عشقت سیر کنم/ بزنم به موج دریای خیال عشق تو/ باقی عمرم و عاشقونه با تو پیرکنم!

 

قاصدک
قاصدک ! هان ، چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

 خوش خبر باشی ، اما ،‌اما

 گرد بام و در من 

 بی ثمر می گردی

 

زندگی سه چیز است: اشکی که خشک میشود! لبخندی که محو میشود!یادی که میماند و فراموش نمیشود

 

چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه

 

و من هم مثل این کلام تو را نخواهم بخشید تا لحظه مرگ...

 

 

 

باز رفتم در کنار کوچه های عاشقانه بودنم با تو

باز هم پر میکشم بر آسمان بی ستاره ،در کنار جان تو

باز میترسم که این دنیا که در جانم بسی رخنه بیاندازد...

همی یاد تورا در باد ،آهسته روان کردم...

که جانم بردی و آسوده خوابیدم....

 

 

 

 

ترا می خواهم و دانم که هرگز

 

به کام دل در آغوشت نگیرم

 

توئی آن آسمان صاف و روشن

 

من این کنج قفس، مرغی اسیرم







  پیام رسان 
+ دیدنی های امروز به روز شد دیدن کنید

+ فتوکاتور های داغ روز به روز شد

+ خدایا پس چرا من زن ندارم؟ (شعر طنز) با این عنوان به روز شد

+ به روز شد دیدن کنید

+ طنز نسل دانشجو ها در کشورهای مختلف با این عنوان به روز شد دیدن کنید

+ وبلاگ به روز شد با مطلب روز مادر

+ وبلاگ به روز شد با مطلب روز مادر

+ هدف از مخ زدن در گذر زمان ! ( طنز روز ) به روز شد دیدن کنید

+ امتحان آیین نامه راهنمایی رانندگی - طنز با این عنوان به روز شد نظر بدید

+ سیر تکامل تیپ در ایران... به روز شد دیدن کنید با این عنوان سیر تکامل تیپ در ایران...




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ