بازدید امروز : 35
بازدید دیروز : 318
کل بازدید : 855709
کل یادداشتها ها : 369
همکلاسیم باهام کل داشت گفتم حالتو میگیرم.
گفت نمیتونی
منم یه روز سر کلاس شلوغ استاد هم بود از این سر کلاس صداش زدم مهدی نامزدی کردی نمیخوای شیرینی بدی؟
خلاصه هیچ مجبور شد همه رو دعوت کنه بوفه دانشکده..اینا هم خو مث وحشیا تا تونستن همه چی خوردن تازه یه چیزایی هم ورداشتن واسه بعد
فک کنم ورشکست شد طرف
چنین مخی هستم من!!!!
بچه بودم بابام گفت بشین موهاتو آلمانی بزنم. گند زد تو سرم مجبور شد از ته بزنه بعدش گفت طوری نیست حالا آمریکایی شد!!!
وایییییییییی اینی که میگم آخر آبروریزیه.
قبلنا که آیفون تصویری نبود یه بار نزدیک عید زنگ خونمونو زدن من برداشتم گفتم کیه؟؟
گفت مامور شهرداری هستم میشه عیدی مارو بیارین؟؟!!
حالا صدای این بنده خدا کپی صدای پسر داییم بود.منم فکر کردم داره دستم میندازه.خیلی با ناز برگشتم گفتم:
ببببببببببببببببببللللللللللللللللللله
چرا نمیشه.بفرمایید تو در خدمت باشیم
اون بنده خدا هم با خنده گفت:خیلی ممنون مزاحم نمیشیم
حالا من بلند تو خونه داد میزنم مامان امیر اینا اومدن.مامانم رفت دم در اومده میگه ندااااااااااااا اینا که مامور شهرداری بودن.بنده خداها از خنده وسط کوچه دارن زمینو گاز میزنن!!!!!!!!!!!!!!!
قیافه من :-d
قیافه مامانم به خاطر داشتن دختری مثل من:-(
قیافه مامورین زحمتکش شهرداری:))))))
عاغاااااااااااااا مدیونتم اگه دروغ بگم
بچه که بودم وقتی کارتون با خانمان رو نگاه میکردم منظورم تیتراژه شروعش هاااااااااااااا
بعدش میدویدم تو کوچه دنبال این قاصدکا میگشتم تا منم پرواز کنم
ما کجا با این عقلمون و این دهه هشتادیا کجاا
میخوام یه اعتراف بکنم
بچه که بودم یه چلوکبابی نزدیک خونمون بود تابلو زده بود: "چلوکباب تختی"
من فکر میکردم چون کوبیده رو بادست تخت میکنن حتما منظورش از چلوکباب تختی کوبیده ست!!!
مخی بودما!!!!!!!
اقا من واسه تموم استادای دانشگاه اسم گذاشته بودم یه استاد داشتیم سیبیلای بلندو تاب خورده ای داشت که بهش میگفتم سیبیل قشنگ
یه بار یک نمره میخواستم که باید بهم میداد رفتم جلوش خواستم بگم اقای محمدی (اسم اصلیشه) از دهنم در رفت گفت اقای سیبیل قشنگ کل سالن دانشگاه رفت رو هوا اون یه نمره هیچ که نداد فرداشم سیبیلشو زد!!!!
چند وقت پیش یکی از فامیلامون واسمون کارت عروسی بچه اشو آورد. منم خودم تنها خونه بودم,کارتو بهم داد و گفت خوشحال میشم تشریف بیارین سرافرازمون میکنین. منم گفتم: اگه قابلتون بدونیم تشریف میاریم. زنه همچی چششو واسم سفید کرد که از ترس مردم.
چیه خوب ? خیر سرم خواستم مودبانه حرف بزنم
یادش بخیر بچه بودیم تو ماشین خوابمون می برد هر چی صدامون می کردن خودمونو می زدیم به نشنیدن که بابامون مجبور شه تا دم تختمون بغلمون کنه ببره. چه حالی میداد!
با رفیقم که اسمش مهدی تو مترو بودیم . این رفیقم (خیلی مرض داره) رفته این زنگ های مترو که می زنی میتونی با راننده صحبت کنی رو زده میگه : آقا در و بزن اومدم قبض آب و بنویسم !!!!!!
فقط این و بگم که واگنی که ما توش وایساده بودیم رفت رو هوا !!!!!!!!!!!
رفته بودم ماموریت ،بعد از یه ماه که برگشتم بابامو تو فرودگاه دیدم با پیرهنِ مشکی!
ترسون لرزون رفتم جلو گفتم :
سلام ! چی شده بابا ؟
گفت : هیچی ...!
گفتم : ترو خدا ...جانِ من راستشو بگو !
گفت : مامانت ...
بعدش یه مکثِ طولانی کرد!
همونجا زانو زدم ، یهو زد زیرِ خنده گفت :
اَه پاشو بابا توام شورشو درآوردی !
مامانت همه ی لباسارو شسته بود؛فقط همینو داشتم بپوشم ...